اشکی که ریختم ز فراق تو ای نگار
گرد قدوم منتظرانت فرو نشاند
==========================
من نمی گویم که او با این دل رسوا چه کرد
اشکهایم حاصل غمهای پنهان من است
===========================
کسانی را که پنداری رفیقند
به هنگام تهی دستی غریبند
در ایامی که پست و جاه داری
هزاران دلبر و دلخواه داری
به محض رفتن از پست ومقامت
همه بگریزند ، حتی ازکلامت
=============================
نازپرورده ی حق گرچه شدی نازنما
چونکه نازش به همه خلق جهان می ارزد
=================================
اگرچه موی سپیدم نشانه ایست زپیری
ولیک عشق وصالت به دل جوان باشد
==============================
شاید که من نباشم شایسته ی محبت
لیکن تو هم وفاکن با این شکسته بالان
************************************
راز دل خویش را چو گفتم با خویش
بیگانه شد و فکند سر را در پیش
***********************************
من از چشمان مست تو هزاران نکته بگرفتم
بیا و مرحمی بگذار بر درد دل ریشم
***********************************
به روز وصل جانم را فدایش میکنم ، ای دل
تو پیش دیگران کمتر زمن اسرار افشاکن
***********************************
در اندرون من است آن نگار بی همتا
ولی دریغ که من سالهاست از او دورم
***********************************
از ازل با جلوه ای مست و خرابم کرده ای
تا ابد مدهوش آن یک جلوه ی جانانه ام
***********************************
دستی که به سوی حق دراز است
از جمله ی خلق بی نیاز است
***********************************
موی افشان مکن ای یارپری چهره که من
مست ومدهوش همان یک مژه چشمان توام
************************************
ازپریشانی من هیچ مپرس ای ساقی
باده وصل تواینگونه خرابم کرداست
************************************
بنشسته ام به راه که شاید گذرکنی
برجسم ناتوان ضعیفان نظرکنی
***********************************
دلبری کردی و بردی دل و دین وعقلم
من مدهوش ندانم زچه ره باید رفت