سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا را براى جز دنیا آفریده‏اند نه براى دنیا و راهگذارى است به جهان فردا . [نهج البلاغه]
رازِ دل
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:42 عصر)

کنون کاشانه ام روشن ز روی دلبرست امشب

یقین دانم که جانانم مرا اندر بر است امشب

به شب ها بودم اندر یاد او دوران عمرم را

نمی دانم مرا بر سر چه شور دیگر است امشب

ز بس او ناز بامن می کند گردیده ام شیدا

عجب نبود دو چشمانم چه حلقه بر در است امشب

زمانی همچنان غواص در دریای دل گشتم

سعادت یار من گردید و در کف گوهر است امشب

همان عهدی که در روز ازل با دوست بر بستم

رساندم تا به اینجا و مرا در خاطر است امشب

مکن منع من ای زاهد اگر در خود نمی گنجم

می عشق علی از جان مرا در ساغر است امشب

زمین کعبه می بالد بخود برعالم بالا

که روشن خانه خالق زنور حیدر است امشب

رسیدی شهدیا  چون بر وصال دوست مسروری

دلت شاد است از شادی بسی بالاتر است امشب

                      اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:41 عصر)

ای که دانی حاضر و ناظر خدای خویش را

فرصتی تا هست جبران کن خطای خویش را

خواب غفلت را زسربیرون کنی در روزگار

گر بدانی جان من قدر و بهای خویش را

آنکه میخواهد بقای جاودان در نزد دوست

در نخستین جلوه می بیند فنای خویش را

چون سکندر ره کند پیدا به آب زندگی

پیروی هر کس نماید رهنمای خویش را

گر نمی خواهی شوی پا مال هر بیگانه ای

بی سبب از خود مرنجان آشنای خویش را

تا به کی از جهل سد راه مردم می شوی

بس کن اندر راه باطل ادعای خویش را

تا زنادانی کنی پامال حق دیگران

از مکافات عمل بینی سزای خویش را

با هزاران معصیت شهدی مخور غم چون کریم

کی کند محروم از در گه گدای خویش را

                      اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:40 عصر)

هر دم که وصف آن رخ زیبا کنم ترا

ازلطف حق ز شوق تمنا کنم ترا

راضی مباش تا که بگوید به من رقیب

درراه عشق یک سره رسوا کنم ترا

دائم نشسته ام به سر راهت از وفا

کز جان و دل زدیده تماشا کنم ترا

کوری چشم خصم مرا هست این بیان

تا وصف نزد مردم دانا کنم ترا

از حق مراد من همه دم هست یا علی

روز جزا به معرکه پیدا کنم ترا

شهدی امید دارد از آن شه که گویدش

وا رسته از عذاب به فردا کنم ترا

                   اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 10:3 عصر)

ای دوست کن نظر زمحبت بسوی ما

دیدار روی تست زجان آرزوی ما

ازآن زمان که عشق تو ما را بسر فتاد

در بزم عشق از تو بود گفتگوی ما

عمری به جستجوی تو بودیم هر طرف

غافل از این که بود خطا جستجوی ما

جای تو بود در دل ما بی خبر زخود

حسن تو شد چو آینه ای روبروی ما

آندم که گشت قبله ی ابروی تو پدید

شد اشک چشم و خون دل آب وضوی ما

عمریست دم زنیم دمادم زمدح تو

مداحی تو شد سبب آبروی ما

شهدی دمی که گشت به میخانه ات گذار

لبریز کرد ازمی عشقش صبوی ما

                                                               اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 10:2 عصر)

عمریست به راه تو بود چشم تر ما

شاید که به روی تو بیفتد نظر مـا

از درد فر اق تو و از گردش ایام

جا دارد اگرخون بچکد از بصر ما

مامنتظرمقدم نیکوی تو هستیم

وزطعنه ی دشمن شده خونین جگر ما

هرگز نکم آرزوی ملک سلیمان

گرسایه الطاف توافتد به سرما

بامهرتوامروزاگرجان بسپاریم

هرگز نشودمهو زعالم اثر ما

ای کاش که ازطالع فرخنده نیکو

روزی به سر کوی تو افتد گذرما

شهدی به سویش راه بیابی ازعشق

گربا اثر افتد شبی آه سحر ما

                                       اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 9:59 عصر)

کی بهره می بری ز خود این خورد وخواب را

یا آن نوای بر بط و چنگ ورباب را

هر کشته حاصلی بودش هر عمل جزا

بیدار باش فعل گنه یا صواب را

کن سعی حق کشی نکنی اندر این جهان

گر باورت بود غم یوم الحساب را

حق هر چه بوده گفته به قرآن ز امر ونهی

با علم کن تو پیروی این کتاب را

از روی معرفت چه به پیر ی رسد کسـی

بیهوده طی نکرده زمان شبا ب را

جانا مکن دریغ ز هر کس تو فیض خویش

در ذره پروری بنگر آفتاب را

شهدی برای راحتی روز رستخیز

بر گیر دامن شه دین ، بوتراب را

                          اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 9:56 عصر)

ایکه داری همه دم آرزوی جانان را

شرط آنست که تسلیم نمائی جان را

علم انسانیت و راه حقیقت پیما

کز حقیقت به خدا راه بود انسان را

میل داری که به کف گنج سعادت اری

بهر ان گنج بدست آر دل ویران را

در ره عشق بسی خوف خطر ها باشد

عاشق آنست که اول نگرد پایان را

گر بخواهی که به مقصد برسی در ره او

ترک سر کن منما فکر سر وسامان را

اگر آن ماه من از چهره بر انداخت نقاب

نور او محو کند مهر و مه تابان را

گفت شهدی من دلداده ز هجرش شب و روز

هر دم از دیده زنم طعنه یم عمان را

                                         اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
<   <<   11   12   13      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ