سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
رازِ دل
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:43 عصر)

چه شد از کین یکه و تنها زادة زهرا روز عاشورا

پس اندم با لب عطشان جانب میدان خسرو بطی

بگفتا با لشکر عدوان میکنم از جان یاری قرآن

شود روزی اندر این دنیا تا شود پیدا حق بود با ما

نصیحتها سبط پیغمبر کرد و بر لشگر اندر آن وادی

موُثر کی حرف حق گردد در دلی کو شد سنگی از خارا

چه شد ظاهر کفر آن لشگر آن زمان دیگر زادة حیدر

نمود آن دم حمله بر لشگر همچنان حیدر در صف هیجا

چنان لشگر الحزر گویان جمله سر گردان در فرار از بیم

هزاران سر بر زمین افکند از تن اعدا اندر آن بیدا

در آندم بن سعد دون ترسید جسم او لرزید بر کشید آوا

که شه از این حمله پرشور جسمتان در گور میدهد ماؤا

به یک حمله کار خود سازید سرنگون سازید شاهدین از زین

که ناگه بر گردآن سرور آمدند یکسر مردم یغما

سراسر از ان کمان داران تیر و چون باران بر تنش آمـد

دل شهدی خون بود زین غم شد از این ماتم دیده اش دریا

                       اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ