سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوست از عهده دوستى برنیاید تا برادر خود را در سه چیز نپاید : هنگامى که به بلا گرفتار شود ، هنگامى که حاضر نبود هنگامى که در گذرد . [نهج البلاغه]
رازِ دل
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:55 عصر)

آیا شود آن مه لقا با ما مددکاری کند

بیمار عشق خویش را یکدم پرستاری کنـد

هر جا که بگذارد قدم آن شاه از لطف و کرم

از دوستان خویشتن رفع گرفتاری کنـد

هر کس که دیده روی او یا رفته اند رکوی او

یعقوب وار از هجر او اشک از بصر جاری کنـد

جانا ندارم محرمی نه مونس و نه همدمـی

تا‌آنکه اسرار مرا از جان نگهداری کنـد

عمرم به غفلت گشت طی پیک اجل آید ز پـی

کم دیده ام آنکس که بر عهدش وفاداری کنـد

اندر دو عالم بی سخن بیند جزای خویشتـن

آنکو که با خلق خدا دائم نکوکاری کنـد

شهدی خطای خود ببین عیب خلایق را مبیـن

زیرا که خلاق جهان بر بنده ستاری کنـد

                                          اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:52 عصر)

دلم از روز ازل شیفته ی روی تو بود

هر دم اندر نظرم طلعت نیکوی تو بود

تا که در دام فتادم من دلداده ز شوق

نیک دیدم که همان سلسله ی موی تو بود

چون قدم در ره عشقت بنهادم دیدم

عاشقان را سخن از خاک سر کوی تو بود

به طواف حرم دل برسیدم ز آنرو

که مرا قبله ی جان طاق دو ابروی تو بود

مشگل من به ره عشق از آن شد آسان

چون در این مرحله چشم و دل من سوی تو بود

سرو شمشاد مرا کی به نظر آید باز

تا که در خاطر من قامت دلجوی تو بود

دوش رفتم من شیدا به بر اهل کمال

سخن آنجا همه از لعل سخنگوی تو بود

گفت شهدی به رهت سر به نهم جای قدم

چون که در سر هوسم روضه ی مینوی تو بود

                      اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:40 عصر)

هر دم که وصف آن رخ زیبا کنم ترا

ازلطف حق ز شوق تمنا کنم ترا

راضی مباش تا که بگوید به من رقیب

درراه عشق یک سره رسوا کنم ترا

دائم نشسته ام به سر راهت از وفا

کز جان و دل زدیده تماشا کنم ترا

کوری چشم خصم مرا هست این بیان

تا وصف نزد مردم دانا کنم ترا

از حق مراد من همه دم هست یا علی

روز جزا به معرکه پیدا کنم ترا

شهدی امید دارد از آن شه که گویدش

وا رسته از عذاب به فردا کنم ترا

                   اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 10:3 عصر)

ای دوست کن نظر زمحبت بسوی ما

دیدار روی تست زجان آرزوی ما

ازآن زمان که عشق تو ما را بسر فتاد

در بزم عشق از تو بود گفتگوی ما

عمری به جستجوی تو بودیم هر طرف

غافل از این که بود خطا جستجوی ما

جای تو بود در دل ما بی خبر زخود

حسن تو شد چو آینه ای روبروی ما

آندم که گشت قبله ی ابروی تو پدید

شد اشک چشم و خون دل آب وضوی ما

عمریست دم زنیم دمادم زمدح تو

مداحی تو شد سبب آبروی ما

شهدی دمی که گشت به میخانه ات گذار

لبریز کرد ازمی عشقش صبوی ما

                                                               اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 10:2 عصر)

عمریست به راه تو بود چشم تر ما

شاید که به روی تو بیفتد نظر مـا

از درد فر اق تو و از گردش ایام

جا دارد اگرخون بچکد از بصر ما

مامنتظرمقدم نیکوی تو هستیم

وزطعنه ی دشمن شده خونین جگر ما

هرگز نکم آرزوی ملک سلیمان

گرسایه الطاف توافتد به سرما

بامهرتوامروزاگرجان بسپاریم

هرگز نشودمهو زعالم اثر ما

ای کاش که ازطالع فرخنده نیکو

روزی به سر کوی تو افتد گذرما

شهدی به سویش راه بیابی ازعشق

گربا اثر افتد شبی آه سحر ما

                                       اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 9:56 عصر)

ایکه داری همه دم آرزوی جانان را

شرط آنست که تسلیم نمائی جان را

علم انسانیت و راه حقیقت پیما

کز حقیقت به خدا راه بود انسان را

میل داری که به کف گنج سعادت اری

بهر ان گنج بدست آر دل ویران را

در ره عشق بسی خوف خطر ها باشد

عاشق آنست که اول نگرد پایان را

گر بخواهی که به مقصد برسی در ره او

ترک سر کن منما فکر سر وسامان را

اگر آن ماه من از چهره بر انداخت نقاب

نور او محو کند مهر و مه تابان را

گفت شهدی من دلداده ز هجرش شب و روز

هر دم از دیده زنم طعنه یم عمان را

                                         اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( شنبه 87/1/17 :: ساعت 9:53 عصر)

بود در روز ازل مهر تو چون در دل ما

حل کند تا به ابد لطف تو هر مشگل ما

ما به همراه تو بودیم در آن روز نخست

خلق از امر خدا گشت چو آب و گل ما

اینکه پروانه صفت عشق تو بر سر داریم

هست از شمع رخت روشنی محفل ما

هر کسی حاصلی از کشته خود بر دارد

شکر لله که مهر تو بود حاصل ما

گشت چون بخت جوان یار بما آندم شد

رهنما پیر مسیحا نفس کامل ما

گفت شهدی به ر هت ترک سر و جان کردیم

کن قبول از کرمت تحفه ی ناقابل ما

                                                        اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
<      1   2   3   4      >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ