سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخشندگی و دلاوری، صفاتی ارجمند هستند که خداوند سبحان، آنها را در وجود هرکه دوستش بدارد و آزموده باشد، می نهد . [امام علی علیه السلام]
رازِ دل
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:50 عصر)

آنکه عاشق شد ز جان بگذشت و جانان را گرفت

چشم پوشید هر که از آغاز پایان گرفـت

عشق لیلی بود مجنون از وطن آواره شـد

کرد ترک خانمان و راه بیابان را گرفـت

پاکی یوسف نگر در پیشگاه ایزدی

چشم پوشید از زلیخا کنج زندان را گرفـت

ماه من از چهره ی خود گر بر اندازد نقاب

می توان گفتا که روی مهر تابان را گرفـت

شور شیرین بر سر فرهاد چون افتاده بود

کند کوه بیستون با عشق و عنوان را گرفـت

بلبل شیدا ز عشق گل نماید نغمـه یی

زین سبب او آشیان طرف گلستان را گرفـت

از اثر پی بر موثر می برد همچون حکیـم

آنکه در تحصیل خود استاد ، لقمان را گرفـت

رانده ی درگاه حق سازد تکبر بنده را

هم غرور و هم تکبر بود شیطان را گرفـت

شهدیا گوی سعادت را ربوده آن کسـی

کز حقیقت دامن ختم رسولان را گرفـت

             اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی 


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:49 عصر)

گفت پیر خرد مرا ای دوسـت

کل شی فنا و باقی اوسـت

بنگر ذکرکل موجودات

روز و شب لا اله الا هوسـت

آن خدای رحیم بی همتـا

که همه کارهای او نیکوسـت

بحر عفوش به وقت بخشیدن

کوه عصیان برابرش چون موسـت

دوست یا دشمنی دو رنگ مباش

رو سیاهی برای شخص دو روسـت

او مرا خالق است و من بنده

پر زمهرش مرا بود رگ و پوسـت

چهارده نور پاک خلق نمود

که برآنهاست چشم دشمن و دوسـت

شهدیا هر منافقی شک نیسـت

رانده ی در گه است و شیطان خوسـت

                 اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی 


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:47 عصر)

ای بشر عاقبت از دار فنا باید رفـت

جاودان نیست جهان سوی بقا باید رفـت

تو به کن از گنه خویش اگر هوشیاری

باش آماده بدیدار خدا باید رفـت

اول زندگی ماست حیات ابدی

پس سبب چیست که گوئی به کجا باید رفـت

رستگاری طلبی گر ز سر صدق و صفـا

به سوی مسجد و محراب دعا باید رفـت

درس مردانگی و سر حقیقت طلبـی

به سر تربت پاک شهدا باید رفـت

شاهد گفته ی شهدی تو اگر می خواهـی

از سر صدق سوی کرببلا باید رفـت

               اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:47 عصر)

بنده ای از شر شیطان ایمن اسـت

کو بری از گفتن ما و من اسـت

وه چه خوش فرمود در نظم اش شکیـب

نکته ای کان مقصدم را ضامن اسـت

هر که ظاهر دوست باطن دشمن اسـت

در لباس آدمی اهریمن اسـت

روبرو گو عیب را ای عیب جو

تا که او دفعش نماید ، این فن اسـت

پشت سر غیبت بود تا تهمت اسـت

برخلاف امر حی ذوالمن اسـت

گر نکردی عذرخواهی ز آن گناه

روز محشر در جهیمت مسکن اسـت

شهدیا باشد گناهی بس عظیم

نزد وجدان یک عذابی بر تن اسـت

                  اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:46 عصر)

ای دوست اعتبار بر این روزگار نیست

جز نام نیک بهر بشر یادگار نیسـت

غیر از محبت نبی و خاندان او

روز جزا برای کسی افتخار نیسـت

ناگاه می رسد اجل و عمر طی شود

دنیا برای اهل جهان پایدار نیسـت

یکسان نمانده بهر کسی دور زندگی

دوران چرخ بر من و تو برقرار نیست

آنکس که مهر احمد و آل است در دلش

در حشر نزد خالق خود شرمسار نیسـت

کاخ ستمگران جهان می شود خراب

بنیاد ظلم گر نگری استوار نیسـت

شهدی برای کیفر جانی و دفع آن

دستی ز حق و تیغ بجز ذوالفقار نیسـت

                        اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی 


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:45 عصر)

مرا دیگر عمه جان زینب جان رسد بر لب از فراق باب

که از هجران پدر دیگر کنج این ویران گشته ام بی تاب

امان از این جور بی پایان کینه عدوان قلب من شد خون

نظر کن کز ظلم بیگانه بهر ما خانه شد کنون نایاب

کنم امشب جان خود قربان در ره جا نان اندر این ویران

نظر بنما چشم گریانم من پریشانم از غم احباب

دمادم او با پریشانی چشم گریانی گفت و ای بابا

به ناگه در گوشه ویران آن مه تابان رفت و اندر خواب

بدید امد از سفر بابش قلب بی تابش شد دمی راحت

بگفتا از کینه ی دشمن شد چه ها بر من جسم من شد آب

چرا از من رونهان کردی تو سفر کردی ترک من کردی

همیشه بود نور رخسارت نزد من همچون مهر عا لم تاب

دمادم ای خسرو خوبان در برت عنوان میکند شهدی

روم چون از عالم دنیا جانب عقبی خود مرا در یاب

                       اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/1/19 :: ساعت 8:44 عصر)

عزا داران بعد پیغمبر ماند ویک دختر اندر این دنیا

زدند از کین بر رخش سیلی شد رخش نیلی آوه وا ویلا

گهی بشکت پهلویش از در آن ستم گستر از ستمکاری

که شد ما بین در و دیوار دیده اش خونبار ناله اش بر پا

چه شد سقط از کینة اعدا محسن زهرا گفت و با فضه

مرا فضه از وفا در یاب گشته ام بی تاب زین عدواتها

برد بر قتلش ز کین دشمن بر کمر دامن از ره بیدا

شد این باعث رفت از این دنیا جانب عقبی حضرت زهرا

دل شهدی خون شد از این غم اندر این عالم بهر این ماتم

که شد ناکام بنت پیغمر همسر حیدر شافع فردا

                        اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ