سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درس و فراگیری دانش، مایه باروری شناخت است . [امام صادق علیه السلام]
رازِ دل
>>جواد سیلانی ( دوشنبه 87/2/9 :: ساعت 7:11 صبح)

نه نام کس به زبانم نه در دلم هوسی

به زنده بودنم این بس که می کشم نفسی

جهان و شادی ی ِ او کام دوستان را باد

پر شکسته ی ما باد و گوشه ی قفسی

از آن به خنجر حسرت نمی درم دل خویش

که یادگار بر او مانده نقش ِ عشق کسی

بهار عمر مراگر خزان رسد، که در او

نرُست لاله ی عشقی، شکوفه ی هوسی

سکوت جان من از دشت شد فزون که به دشت

درای قافله یی بود و ناله ی جرسی

شکیب خویش نگه دار و دم مزن ، سیمین !

که رفت عمر و ز اندوه او نمانده بسی

***********************************

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو

دل باز ده اندیشه مکن قصه ی نو

افکند هزار دل ز هر رشته ی زلف

گفتا دل خود بجوی و بردار و برو

***********************************

به ذره گر نظر از لطف بوتراب کند

به آسمان رود و کــــــار آفتاب کند

***********************************

خواهم ز خدا که بی ولایم نکند

غرق گنهم ولی رهایم نکند

یک خواسته دارم از خدای تو حسین

در هر دو جهان از تو جدایم نکند

***********************************

صدم غم هست اما همدمی نیست

گرم یک همدمی باشد غمی نیست

هزاران رازم انـــــــــــــدر سینه پنهان

دریغا و دریغا محـــــــــــــرمی نیست

***********************************

ساقی امشب باده از بالا بریز

باده از خمخانه ی مولا بریز

باده ای بی رنگ و آتش گون     بده

زان که دوشم داده ای افزون بده

ای انیس خلوت شبهای     من

می چکد نام تو از لبهای من

محو کن در باده ات جام     مرا

کربلایی کن سرانجام مرا

***********************************

یا علی    بار دگر اعجاز     کن

مشت های کوفیان را باز کن

باز کن چشمان ناز آلوده     را

بنگر این چشم نیاز آلوده را

تشنگی درساغرم لبریز     شد

زخم تنهایی فساد انگیز شد

آتشی افکند در جان وتنم

که این چنین بر آب وآتش میزنم

مرهم ما جز تولای تو نیست

یوسفی اما زلیخای توکیست

ای که هردم دم ز مولا زنی

بر یتیمان علی سر میزنی ؟

بر یتیمان علی پرداختن

بهتر از هفتاد مسجد ساختن

شاهد اقبال در آغوش کیست ؟

کیسه ی نان و رطب بردوش کیست ؟

کیست امشب کز علی یادی کند ؟

بر یتیمان من امدادی کند

دست گیرد کودکان درد را

گرم سازد خانه های سرد را

ای جوانمردان جوانمردی چه شد ؟

شیوه رندی و شب گردی چه شد ؟

شیعه گی تنها نماز و روزه نیست

آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن زآب معرفت

تا در آن جوشد شراب معرفت

هر چه هستی جان مولا مرد باش

گر قلندر نیستی شبگرد باش

حیدرا یک جلوه محتاج توام

دار بر پا کن که حلاج توام

***********************************

کنون که شیشه ی تقوای چند ساله شکستم

دهید شیشه صهبای سالخورده به دستم

کتاب و خرقه و سجاده، رهن باده نمودم

به تار چنگ زدم چنگ و، تار سبحه گسستم

فتاده لرزه بر اندام من، زجلوه ی ساقی

خدا نکرده مبادا فتد پیاله زدستم

مرا به گل چه سر و کار؟ کز توبشکفدم گل

مرا به باده چه حاصل؟ که از نگاه تو مستم

به خود چو خویش بگویم، توئی زخویش مرادم

اگر چه خویش پرستم، ولی ز خویش برستم

نداشت کعبه صفائی به پیش درگهش [اسرار]

از آن گذشتم و احرام کوی یار ببستم

***********************************

یاد آن روز بخیر این همه دیوار نبود

 

اینچنین بر دل ما گرد غم یار نبود

 

چشم بیواسطه آن روز خدا را می دید

 

حیف شد چشم دلم لایق دیدار نبود

 

می شکستیم پل فاصله را با هر گام

 

بین ما و شـهدا فاصله بسیار نبود

 

داغ دل بود و غم جـاری ایام ولـی

 

روی پیشانی دل این همه زنگار نبود

 

کاش می ریخت تمامیت این فاصله ها

 

کاش بین من و دل این همه دیوار نبود

 

 

 


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( سه شنبه 87/1/20 :: ساعت 9:51 عصر)

نکته ای خواندم من دلداده از دیوان عشـق

سعی کردم تا زجان پویم ره عرفان عشـق

تا نگردم و اله و حیران زجبر و اختیار

ترک سر کردم نخستین بار در میدان عشـق

کشتی عقلم تلاطم بود زان موج عظـیم

غرق گشتم ناگهان در بحر بی پایان عشـق

عقل و دانائی ز کف دادم در این سودا ز شوق

تا نهادم آن زمان سر در خط فرمان عشـق

همچنان پروانه گشتم آگه از اسرار شمـع

سوخت بال و پر مرا از آن آتش سوزان عشـق

قید و بند خودپرستی باید از خود دور کرد

ورنه هرگز طی نگردد با صفا دوران عشـق

گفت شهدی بود عشقش از ازل در دل نهان

تا ابد جان میکنم تسلیم بر جانان عشـق

                                                اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( سه شنبه 87/1/20 :: ساعت 9:50 عصر)

این نصیحت شنیده ام کم و بیش

که مزن بر دل خلایق نیش

نزد عدل خدای لم یزلـی

نکند فرق منعم و درویـش

بد مکن در جهان که در عقبـی

بدروی حاصلی ز کشته ی خویـش

عمل هر کسی بود نیـکـو

از قیامت ندارد او تشویـش

توشه بردار از عمل که تـرا

سفری پر خطر بود در پیـش

آن مسلمان نمای بی ایمان

بدتر از مردمان کافر کیـش

یافت بخت جوان هر آن کس گشـت

پیرو پیر مصلحت اندیـش

شهدیا سعی کن در این عالـم

که نهی مرحمی به هر دل ریـش

                          اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( سه شنبه 87/1/20 :: ساعت 9:50 عصر)

گر نخواهی بر ستمکاران نمائی التماس

پیروی کن از همان مولا که باشد حق شناس

رهبر آزادگان یعنی حسین ابن علـی

آنکه دائم با خوای خویش باشد در تماس

رهنمای شیعیان خود به عالم از عمـل

آنکه در میدان رزمش دشمن از او در هراس

حامی مستضعفان باشد چو باما خود علی

منکر مستکبران و دشمنان در هر لـبـاس

ایکه خواهی رستکاری در دو عالم نزد حق

سعی کن از امتحان بیرون بیائی زآن کلاس

حق و باطل تا دهی تشخیص بهر این و آن

حفظ کن ایمان خود را هست مشگل این قیاس

شهدیا کفران این نعمت بود از ابلهـی

با ولای مرتضی دائم کنم از حق سـپـاس

                 اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( سه شنبه 87/1/20 :: ساعت 9:49 عصر)

حل مشگل بهر ما اندر جهان عشق است و بـس

آنچه می سازد عیان راز نهان عشق است و بـس

مال و ملک و حب دنیا هر سه فانی می شود

آنچه باشد در دو عالم جاودان عشق است و بـس

عشق عاشق را کند بی باک در راه هدف

آن حقیقت را اگر خواهی نشان عشق است و بـس

آنچه سازد کعبه ی دل پاک از بت های نفس

تا دهد دلدار را در دل مکان عشق است و بـس

در ره معشوق ترک سر نمودن سخت نیسـت

آنچه در میدان برآید از  جوان عشق است و بـس

چند منعم می کنی از عشق ای ناصح بدان

آنچه باطل می کند ظن و گمان عشق است و بـس

رمز عشق و سر پروانه بسی مبهم بود

آنچه سوزد جان ما پروانه سان عشق است و بـس

گفت شهدی از خرد پرسیدم این اسرار گفـت

آنچه بر جانان کند تسلیم جان عشق است و بـس

                 اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( سه شنبه 87/1/20 :: ساعت 9:48 عصر)

ایکه خواهی بر تو گردد کشف راز

در بر معبود کن راز و نیاز

کی طلب کردی و محرومت نمود

آنکه جز او کس نباشد چاره ساز

گر نظر انداخت سویت از کرم

می شوی اندر دو عالم سرفراز

ایکه گوئی او زما پنهان بود

چشم دل بر دیدنش بنمای باز

او چو جان دائم بود اندر برت

درک او خواهد حقیقت نی مجاز

می دهد حاجات هر شاه و گدا

چون بود او خالق بنده نواز

مورد رحمت شوی از بندگی

نزد محمود حقیقی چون ایاز

شهدیا گر مانع رحمت شونـد

چند روز ی هم بسوز و هم بساز

                         اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
>>جواد سیلانی ( سه شنبه 87/1/20 :: ساعت 9:47 عصر)

دوش اندر خلوت دل من شدم جویای یار

تا مگر در لوح بینم رخ زیبای یار

گفتم او امشب اگر آید برم از راه شوق

بر دو چشمانم ز راه مهر سازم جای یار

یاد اگر باد صباد آرد خبر از آن نگار

گویمش سر را نهم بر خاک جای پای یار

چون که اندر وادی سینای دل حیران شدم

جلوه ای از طور دیدم پس شدم شیدای یار

سالها می بود می گشتم به دنبالش ولی

عاقل از آن دیده یی می خواست کان بینای یار

ماه گردون چون مرا برگشت با رویش یقیـن

همچنان خورشید بیند هر زمان سیمای یار

شهدیا در راه جانان می شوی ثابت قدم

گر شراب معرفت نوشی تو از مینای یار

               اثر طبع مرحوم حاج محمد علی سیلانی


  نوشته های دیگران ()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ